سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حقّ سرپرست علمی تو آن است که وی رابزرگ بشماری و مجلسش را محترم بشماری و به او نیک گوش کنی [امام سجّاد علیه السلام]   بازدید امروز: 11  بازدید دیروز: 33   کل بازدیدها: 179232
 
حرفای دل
 
عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/3/8 ساعت 7:21 عصر)
                                                 

عشق یعنی دل سپردن درجنون   عشق یعنی در دل دیوانه خون

عشق یعنی اشک چشم عاشقی      خنده معشوقه نا لایقی

عشق یعنی رفتن ازشهرنگار    با دو چشم تربه سوی روزگار

عشق یعنی بی وفایی های یار     عشق یعنی سالها در انتظار

عشق یعنی جان سپردن بین راه     عشق یعنی قطره های اشک وآه

عشق یعنی لاله های مرده رنگ   عشق یهنی دل سپردن بهرسنگ



نظرات دیگران ( )

تنهایی
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/3/7 ساعت 7:34 عصر)

                                                                                                              

به شانه هایم زدی
که تنهای ام را تکانده باشی
به چه دلخوش کرده ای؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟

 

                                                                                        



نظرات دیگران ( )

عشق با غرور زیباست
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/3/7 ساعت 7:2 عصر)

عشق با غرور زیباست

          ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی ...

            آن وقت است که دیگر عشق نیست ...

              صدقه است        



نظرات دیگران ( )

عذاب
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/3/7 ساعت 6:43 عصر)

در قصه ای قدیمی حکایت می کنند که وقتی روزی  روزگاری در  سرزمینی دور، مروم گناهان بسیار کردند و مورد خشم خداوند قرار گرفتند خداوند بر آن شد تا تنبیهی سخت بر آنها مقرر فر ماید.

تنبیهی سخت تر از آتش و سیل و زلزله و قحطی و بیماری، تنبیهی که نسل ها را سوزاند، بی آن که کسی ببیندش یا بر آن واقف شود.

پس خداوند دو کلمه((دوستت  دارم)) رو  از  ذهن  و فلب مردم پاک کرد، چنان که از روز ازل آن کلمات را نه شنیده، نه گفته و نه احساس کرده باشند.

ابتدا همه چیز عادی و زندگی به روال همیشگی خود در گذر بود. اما بلا کم کم رخ نمود. زمانی که مادری می خواست عشقی بی غش تقدیم فرزند کند، هنگامی که دو دلداده می خواستند کلام آخر را بگویند و خود را یکباره به دیگری واگذارند، آن گاه که انسان ها، دو همسایه، دو برادر، دو دوست در سینه چیزی گرم و صادقانه احساس می کردند و می خواستند که آن را نثار دیگری کنند،زبان ها بسته بود و چشم ها منتظر و آن کلامی که پاسخگوی همه ی این نیاز ها بود، از دهان کسی بیرون نمی آمد و تشنگی ها سیراب نمی شد.

                                                       و بعد ...

کم کم سینه ها سرد شد، روابط گسست و ملال و بی تفاوتی جایگیر شد. دیگر کسی حرفی برای گفتن به دیگری نداشت. آدم ها در خود فسردند و در تنهایی بی وقفه از خود پرسیدند:

چه شد که ما به این جا رسیدیم، کدام نعمت از میان ما رخت بر بست؟ و اندوه امانشان را برید.

خداوند دلش بر این قوم، که مفلوک تر از همه اقوام جهان شده بودند، سوخت و کلمات (( دوستت دارم)) را به ذهن و فلب آنها باز گرداند ...

خدا را شکر که ما هنوز می توانیم به یکدیگر بگوییم: (( دوستت دارم))!



نظرات دیگران ( )

سهراب
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/3/7 ساعت 6:17 عصر)

با تو ام ای سهراب   ای به پاکی چو آب

یادته گفتی بهم تا شقایق هست زندگی باید کرد

نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرده

دیگه با چه کسی رو دلخوش کرد

یادته گفتی بهم اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا

مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی تو

اومدم آهسته نرم تر از پر قو

خسته از دوری راه خسته و چشم براه

یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار

فکر کنم شدم دچار

تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه

آره تنها باشه یار غم ها باشه

یادته می گفتی گاه گاهی قفسی می سازم می فروشم به شما

تا با آواز شقایق که در آن زندانی ایست دل تنهایتان تازه شود

دیگه اون شقایق که اسیر قفسه سهراب! ساحل یک نفسه

نیست که تازگی بده این دل تنهایی من

پس کجاست آن قفس شقایقت من و با خودت ببر به قایقت

راست می گفتی کاش مَردم دانه های دلشان پیدا بود

آره کاشکی دلشون شیدا بود

من به دنبال یه چیز بهترینم سهراب



نظرات دیگران ( )

روزگار غریبی ست ، نازنین
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/3/6 ساعت 9:25 عصر)
در این بن بست
دهان ات را می بویند
مبادا گفته باشی دوست ات می دارم .
دل ات را می بویند
روزگار غریبی ست ، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را
        به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند .
به اندیشیدن خطر مکن
.

روزگار غریبی ست ، نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنکه قصابان اند
بر گذرگاه مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس

روزگار غریبی ست ، نازنین
ابلیس پیروز مست
سور غزای ما را بر سفره نشسته است .
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد .


نظرات دیگران ( )

به نام تک نوازنده گیتار عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/3/6 ساعت 9:23 عصر)

باعرض سلا م به همه دوستان

هدف من از ایجاد این وبلاگ این بود که حرفهای از دل برای شما بگزارم امیدوارم با همکاری شما بتوانم وبلاگی زیبا داشته باشیم



نظرات دیگران ( )

<   <<   6   7   8      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عاشقانه ای برای تو
اعتراف عاشقی
دوستت میدارم
پیش کش
پیمان
حلقه دار
شکسته
عاشق
این روزها
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
عشق
رازشقایق
خرداد
شهریور
قدیم
تابستان 86
جدید
بهمن

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
حرفای دل
مدیر وبلاگ : مهدی(Bad...Boy)[77]
نویسندگان وبلاگ :
رز کوچولو[1]

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

|| لوگوی وبلاگ من ||
حرفای دل

|| لینک دوستان من ||
عکس روز
بازی بزرگ
پائیزخزان
کتابچه کارتون آیناز( آثار هنری مهناز یزدانی انیماتور و کارتونیست
خاطرات دلتنگی
روزهای بی خاطره
مهربون کوچولو و عشقش...
رز وحشی
سکوت ستاره
عاشقانه
مرگ یک عاشق(شیدا.ساسان)

|| لوگوی دوستان من ||



زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست - به روز رسانی :  1:50 ع 86/11/26

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو