سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست یادشمن دارد می بخشد؛ ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 5  بازدید دیروز: 10   کل بازدیدها: 178927
 
حرفای دل
 
دل شیشه ای
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/11/23 ساعت 8:17 عصر)

شرمنده که دیر آپ کردم آخه

درگیر امتحاناتم بودم

معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان ...

 نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده

 و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی

 و به من قصه باران آموختی میدانی قصه باران

 قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم

و تنهایی است ونگاهم به باران تو افتاد و

 ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و

به تو و داشتن تو میبالم تنهاتر از یک برگ

 با باد شادیها محجورم درآبهای سرور آور

 تابستان آرام میرانم...

شیشه ای می شکند ... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است...

 

تقدیم به همه دوستان 



نظرات دیگران ( )

بی تو هرگز
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/10/9 ساعت 8:8 عصر)

بی تو دنیا چه غم انگیزه برام

لحظه های غروب پاییزه برام

تمام دنیا که مال من باشه

بی تو مشتی خاک نا چیزه برام

..............

اونکه یه روزگاری، عشقم و ایمونم بود

اونکه فقط نگاهش، دردم و درمونم بود
امّا حالا میبینم، که آفت جونم بود

یه عمر در انتظارش، به گوشه ای نشستم

از همه دل بریدم، از همه کس گسستم
دل به غریبه ها بست، نمک نداره دستم



نظرات دیگران ( )

تلخ
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(پنج شنبه 85/9/30 ساعت 11:51 صبح)


                                              من بر روی فاسدان پست هرگز نمیخندم

                                                                                     اگر قهری بود باقی به هیچکس دل نمیبندم

                                                گل حسرت نزن بر رویت زرد میگردد                 

                                                                                    خجالت میکشد مردی که با نامرد میگردد
                                                                                               

 **************                                                                                          

 گمان میکردم دوستی همچون سروی سرسبز چار فصلش همه آراستگی ست من چه میدانستم هیبت باد زمستانی هست
 من چه میدانستم سبزه می پژمرداز بی آبی سبزه یخ میزنداز سردی دی من چه میدانستم دل هر کس دل نیست قلبها؛

 ز آهن وسنگ قلبها؛بی خبر از عاطفه اند



نظرات دیگران ( )

دلم گرفته
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/9/15 ساعت 10:0 صبح)

کاش هرروز مثل آفتاب بود

کاش من اینقدر غمگین نبودم

کاش امروز بارون بباره

میدونی زیر بارون گریه کردن عالمی داره

تا حالا اشکای آسمونو خوردی؟

تا حالا بغض دلت با بغض آسمون شکسته؟

کاش همیشه زندگی رنگ گلای وحشی بود

                                                  کاش..............

عشق یعنی درد یعنی گم شدن پیدا شدن

ساکن غربت شدن صد عقده در دل وا شدن

عشق یعنی جمع دل تقسیم خوبیها سپس

در آنطرفتر در دو راهییها ز هم منها شدن

عشق یعنی رقص با آتش سرا پا سوختن

ساختن در هم شکستن پیش گل رسوا شدن

عشق یعنی تا بینهایت سوختن لب دوختن

تا به خاکستر شدن ماندن سپس شیدا شدن

عشق یعنی نزد خود باران شدن در یک سکوت

صبر کردن تا اقاقیها ی شب دانا شدن

عشق یعنی اوج یک تیراژ غم تالیف دل

در نهایت قیمتی با یک تومن سودا شدن

                                    عشق یعنی وا شدن همسایه با گلها شدن

 

****************************************

دوستت دارم...

به نام انکه بر بام دلم غرور افسانه ها را شکست

و نامش بر لب خسته من قدرت فریاد می دهد

عزیزم آنگاه که تو را دیدم نگاهم پرنده مهاجری شد که در آسمان عشق تو به

پرواز در آمد

آنگاه بود که فهمیدم نفس خاطره هایم تنها به خاطر تو به تپش در می

آیــــــــــــــــــــــــــد

و این را بدان که اگر پرندگان پرواز را فراموش کنند و اگر قلبها عاطفه را از

یاد برنــــــــــــــــــد

و اگر ابرهاگریستن را فراموش کنند من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد

دوستت دارم حتی اگر قرار باشد شبی پابه پای دلم تمام پس کوچه های شهر را زیر

باران قدم بزنم

                                   دوستدار طلوع شادیها و غروب غمهایت

 

 



نظرات دیگران ( )

خداحافظ
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/9/11 ساعت 2:59 عصر)

سلام به تمام دوستان عزیزم امیدوارم حال همتون خوب باشه امروز امدم آخرین آپم بکنم بعد از همه شما به خاطر نظرهای زیبا و دلگرم کننده تون تشکر کنم. البته این نکته را بگم وبلاگ بازم آپ میشه اما توسط دوست عزیزم مهدی(پسر جهنمی) امیدوارم نظرهای زیباتونا از این وبلاگ دریغ نکنید.

دوستون دارم

علیرضا

*****************

 

بخواب ای نازنینم
مهربانم
دلنشینم
منم من عاشقت

آرام باش ای بهترینم
من اینجا مست مستم
مست و بی پروا
شبانگاهان منم گرمای عشقت را
درون بسترم خواهان
همان شبها که من مست حضور تو
نیاز تو
دو چشم دلنواز تو
خیابان را چو مستان نعره زن طی می کنم شاید تو را در حاله ای از نور من دیدم
ولی ای کاش می بودی و من نعره زن از مستی عشق تو اینجا باز در کنج قفس رویا نمی چیدم
من امشب وحشی ام ساقی
ز می ، از عشق، از بازی نامردان این دنیا
ز بدگویان که می گویند در دل من هوسبازم
تازه نمیدانند
من مستم
من اما غرق جرمم
پی از شب بر سر دارم
آری من مستم هوسبازم عطش دارم
عطش عشق تو امشب در دل می در شراب بی حضور تو وجودم را کمین کرده
کاش امشب ساقی لبهای تو یا گرمی دستان تو در دل این مجرم عاشق کمی غوغا به پا می کرد
من اینجا کنج زندان پر عطش پر عشق یا دیوانه ام این را نمی دانم
فقط میدانم ای تنها حضور بی حضور
ای که آغشته به تو دستان افکارم
در این دنیای پر رنگ و ریای بی نفس بی عشق بی پرواز
با دل با نفس با عشق با پزواز
تو را من دوست میدارم

 

**********

من تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه می دهم
که از من عاشقتر باشد و از من برای تو ،
مهربانتر .
من تو را به کسی هدیه می دهم
که صدای تو را از هزار فرسخ راه دور
در خشم - در مهربانی - در دلتنگی
در هزار همهمه دنیا ، یکه و تنها
بشناسد


من تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه می دهم
که راز آفتابگردان و تمام سخاوتهای عاشقانه این گل معصوم را بداند
و ترنم دلپذیر هر آهنگ ، هر نجوای کوچک
برایش یک خاطره مشترک باشد .
او باید از رنگین کمان چشمان تو
تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است
یا آن دلی که من برایش می میرم
سرد و بارانی است .
ای بهانه زنده بودنم


تو را سخاوت مندانه به کسی هدیه میدهم


که قلبش بعد از هزار بار دیدن تو ،
باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد
همانطور عاشق ، همانطور مبهوت
وقار و جمال بی مثال .
آیا کسی پیدا خواهد شد
از من عاشقتر و از من مهربانتر برای تو .
تو را به او سخاوت مندانه با دنیایی حسرت ، خواهم بخشید

 

                                                                                        

                                                                                                       خدا حافظ

 



نظرات دیگران ( )

پسر جهنمی
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(یکشنبه 85/8/28 ساعت 9:15 عصر)

سلام بچه ها ببخشید من چند وقت نبودم داش علیرضا تا الان زحمت اپ میکشید.

من مریض بودم نتونستم اپ کنم.

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم
بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم
آسمان در هر کجا
آیا همین رنگ است؟

 



نظرات دیگران ( )

قلب
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/8/22 ساعت 12:40 عصر)

 

بدون تو قلبم پرپر می شود

شنیدن صدایت آرامش بخش است

بدون تو دنیای کوچکم خاموش می شود

اگر روزی احساس کنم تو در کنارم نیستی دیگر وجود نخواهم داشت

تو گلی و در چشم من جا داری

نمی دانی بی تو چه بر من می گذرد همه چیز برایم بی معنی و مفهوم است و

هیچ چیز برایم ارزش ندارد و همیشه پشت نگاهم غمی سنگین نهفته است

نمی توانم به زندگی بدون تو بیاندیشم

پس مرا دریاب و از این تنهایی و ماتم نجات بده چون تو همه چیز منی و من زندگی ام را در

تو خلاصه می کنم

پس یا نابودم کن..... یا نجاتم بده



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/8/15 ساعت 4:25 عصر)

یادت نره دوستم داشتی !!!
یه نصیحت : مواظب خودت باش !!!
یه خواهش :اصلاً عوض نشو!!!
یه آرزو : فراموشم نکن............ .

هرگز !!!!!!!!
نه !هرگز دلش را نخواهم شکست؟
هرگز نگاهش را پس نخواهم زد ...هرگز...

من از رفتن تن ترسی ندارم .
از دادن نفس هم ترسی ندارم.
از نماندن دلتنگ نیستم
ترس من از یاد رفتن و از یاد بردن است!

یکی را دوست میدارم
ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم

مرا اندکی دوست داشته باش
اما طولانی

آنچه هستی باش...

با دیدن هر گلی خار نشو!!!!



نظرات دیگران ( )

دوستت دارم
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/8/8 ساعت 3:26 عصر)

 میخوام    کنارت   بشینم            کنارت       آروم        بگیرم 

میخوام   نگاهت     بکنم            از   تو   چشات  جون بگیرم

میخوام که  پیشم بمونی            تا سر   و  سامون     بگیرم 

میخوام   برات حرف  بزنم            انقدر بگم عاشقتم تا بمیرم 

میخوام اگه   خدا   بخواد            دستت   رو تو  دستام بگیرم 

میخوام   بدونی  دوستت دارم   تا...بمیر....م.    نه ! حتی بمیرم هم دوستت خواهم داشت ..!!

 

 



نظرات دیگران ( )

ابرهای عاشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/8/3 ساعت 10:53 صبح)

سلام دوستان عیدتون مبارک

 

 

امروز ابر های عاشق

چنان تنگ خورشید را در آغوش گرفته بودند که

پرتو های خورشید دیگر نمی درخشیدند

ابرها همچنان می باریدند

تا آخرین قطره شان آسمان را ترک کردند

ابر هایی که تا ساعتی قبل بر اوج آسمان در

آن وسعت نیلگونی در آن فضای روحانی جای داشتند

اکنون بر بستر خاک لمیده بودند

امروز به این باور رسیدم که بارش فطرت ابر است

امروز درک کردم که قلبم برای

تراوش عشق ، ترا طلب کرد ، ترا خواند ، تو دیروز

آسمانم شدی تا من ببارم

من امروز هنوز در آسمان چشمت جای دارم

امروز قلبم از تو می خواهد  مرا یاری کنی

تا آخرین قطره ام ، آسمان چشمانت مرا پذیرا باشد

بگذار برایت ببارم ، شاید حقیقت را بیابم

 



نظرات دیگران ( )

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عاشقانه ای برای تو
اعتراف عاشقی
دوستت میدارم
پیش کش
پیمان
حلقه دار
شکسته
عاشق
این روزها
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
عشق
رازشقایق
خرداد
شهریور
قدیم
تابستان 86
جدید
بهمن

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
حرفای دل
مدیر وبلاگ : مهدی(Bad...Boy)[77]
نویسندگان وبلاگ :
رز کوچولو[1]

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

|| لوگوی وبلاگ من ||
حرفای دل

|| لینک دوستان من ||
عکس روز
بازی بزرگ
پائیزخزان
کتابچه کارتون آیناز( آثار هنری مهناز یزدانی انیماتور و کارتونیست
خاطرات دلتنگی
روزهای بی خاطره
مهربون کوچولو و عشقش...
رز وحشی
سکوت ستاره
عاشقانه
مرگ یک عاشق(شیدا.ساسان)

|| لوگوی دوستان من ||



زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست - به روز رسانی :  1:50 ع 86/11/26

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو