سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرچه شمردنى است به سر رسد و هر چه چشم داشتنى است در رسد . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 9  بازدید دیروز: 33   کل بازدیدها: 179230
 
حرفای دل
 
سلام
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/6/6 ساعت 2:26 عصر)

با سلام خدمت تمام دوستان با عرض معذرت به خاطر دیر اپدیت کردنم

ولی الان سعی کردم جبران کنم

نظر هم یادتون نره

 

 

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خویش شکستیم صدایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق زهر بی سر وپایی نکنیم

 

وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه فقط اونی که عشقته ،عاشقی رو بلد باشه

 

زنده باد عقابی که هرگز پرستوی عاشق را طعمه قرار ندهد

 

آنهایی که با تو خندیدن ممکن است تورا فرامش کنند ولی انان که با تو گریه کردن هرگز

 فراموشت نمی کنند

 

من به چشمان خیال انگیزت معتادم ودر این راه تباه عاقبت هستی خود را دادم

 

دیگه اون دنیای پر رنگ چلچراغت نمیخوام واسه رو کم کنی هم که شده سراغت نمیا م

 

همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم



نظرات دیگران ( )

مهلت
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(شنبه 85/6/4 ساعت 2:32 عصر)

ناز کمتر کن، من اهل تمنا نیستم

 

زنده با عشقم، اسیر سود و سودا نیستم

  

عاشق دیوانه ای بودم، که بر دریا زدم

 

رهرو گمگشته ای هستم، که بینا نیستم

  

اشک گرم و خلوت سرد مرا، نا دیده ای

 

تا بدانی اینقدرها هم شکیبا نیستم

  

 بس که مشغولی به عیش و نوش هستی غافلی

 

از چو من بیدل، که هستم در جهان، یا نیستم

  

دوست می داری زبان بازان باطل گو را

 

در برت لب بسته از آنم، کز آنها نیستم

  

دل بدست آور شوی با مهربانی های خویش

 

لیکن آنروزی، که من دیگر به دنیا نیستم

  

پای بند آز خویشم، مهلتی ای شمع عشق

 

من برای سوختن اکنون، مهیا نیستم

  

هیچکس جای مرا دیگر نمی داند کجاست

 

آنقدر در عشق او غرقم، که پیدا نیستم

 

(معینی کرمانشاهی)



نظرات دیگران ( )

امین
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(پنج شنبه 85/3/18 ساعت 6:20 عصر)

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست *** گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یه اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست یکی میگفت آدم باید تو عاشقی مثل سیگار باشه! با اینکه میدونه آخرش زیر پا لهش میکنن ولی تا آخرش بمون

 

دارعشق ناتمام میگوید: من تو را دوست دارم چون به تو نیاز دارم . عشق تمام میگوید: من به تو نیاز دارم چون تو را دوست دارم . درحساب عشق یک +یک مساوی است با همه چیز و دومنهای یک برابرهیچ . عشق چیزی جزیافتن خویش در دیگران و شادکامی در شناخت نیست . عشق همانند پروانه ایست که اگر سفت بگیری له میشودو اگر سست بگیری میگری

 

گفتی شتاب رفتن من از برای توست آهسته تر برو که دلم زیر پای توست با قهر می گریزی و گویا که غافلی آرام سایه ای همه جا در قفای توست ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟؟؟ رفتی ؟ بسوز ، اینهمه آتش سزای توست

 

میدونی فاصله بین انگشتات برای چیه ؟ برای اینکه یه نفر با انگشتاش این جای خالی رو پر کنه پس دنبال دستی باش که تا ابد بتونه دستاتو بگیره

 

 

 



نظرات دیگران ( )

عشق یعنی
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(پنج شنبه 85/3/18 ساعت 3:56 عصر)



نظرات دیگران ( )

گریه
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(پنج شنبه 85/3/18 ساعت 3:36 عصر)
به نام او که فراموش کنندگانش همیشه تنهایند

از غم عشق چه می باید کرد

می توان گریه جان سوزی کرد

می توان قصه نوشت شعر سرود

می توان از غم عشق لب پر تبسم داشت

به دمی به دیداری می توان راضی شد

به تمنای نگاهی می توان تشنه جانبازی شد

از غم عشق چه می باید کرد

در پیچ و خم گیسوی یار

می توان راه گشود دورا دور

می توان مست شد از عطر و غرور

می توان دل خوش کرد به کلامی که شنید

از دو خط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید

از جهنم گذری کرد و گذشت به گذر گاه رسید

به گذر گاه تباهی به جنون

وز عطش فریاد زد

می توان نیست شد و هیچ ندید

لحظه غربت خود را حس کرد

و در آن مرز غریبانه چه شیرین جان داد

از غم عشق چه می باید کرد

من نمی دانم هیچ تو بگو

تشنه ام تشنه ترین تشنه ها

از غمی می سوزم

تو بگو

از غم عشق چه می باید کردن؟


نظرات دیگران ( )

پسرجهنمی
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/3/17 ساعت 9:16 عصر)

به نام تک مکانیک قلبهای تصادفی

 

عاشقا تنها می مونند تنهایی مرام عشق

 

توی آسمان دنیا هر کسی ستاره ای داره

چرا وقتی نوبت ماست آسمان جایی نداره

 

چی بگم که خیلی تنهام میدونی یاری ندارم

چی بگم که غیر از غصه دیگه دلداری ندارم

 هیچ کسی پا نمی زاره به سراب چه خیالم

هیچ کسی نداد جواب این سوال بی جوابم

 

با تشکر فراوان از پسر جهنمی



نظرات دیگران ( )

احساس کردن خدا
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(چهارشنبه 85/3/17 ساعت 7:34 عصر)

کودک نجوا کرد : خدایا با من حرف بزن

مرغ دریایی آواز خواند، کودک نشنید

سپس کودک فریاد زد : خدایا با من حرف بزن

رعد در آسمان پیچید ، اما کودک گوش نداد

کودک نگاهی به اطرافش انداخت و گفت : خدایا بگذار ببینمت

ستاره ای بدرخشید ولی کودک توجه نکرد

کودک فریاد زد : خدایا به من معجزه ای نشان بده

ویک زندگی متولد شد ، اما کودک نفهمید

کودک با نامیدی گریست

خدایا با من در ارتباط باش بگذار بدانم اینجایی


بنابراین خدا پایین آمد و کودک را لمس کرد
ولی کودک پروانه را کنار زد ورفت



نظرات دیگران ( )

پسر جهنمی
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(سه شنبه 85/3/16 ساعت 8:45 عصر)

رفتم به دریای عشق قورباغه گازم گرفت

 



نظرات دیگران ( )

عشق
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(دوشنبه 85/3/15 ساعت 7:46 عصر)

عشق یعنی یک بیابان خاطره
عشق یعنی چهار دیوار بدون پنجره
عشق یعنی گفتنی با گوش کر
عشق یعنی دیدنی با چشم کور
عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت

اگر...

اگر باد بودم می وزیدم،

اگر ابر بودم می باریدم،

اگر مهر بودم می تابیدم،

اگر خدا بودم می آفریدم تا بدانی دوستت دارم ....

اگر ابر بودی به انتظار اشکت می نشستم،

اگر مهر بودی در پرتو ات خود را گرم می کردم،

اگر باد بودی چون برگ خزان خود را بدستت می سپردم،

اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم تا بدانی دوستت دارم،

اگر هیچ بودی از تو ابر سپیدی می ساختم،

از تو خورشید با شکوهی بوجود می آوردم،

تو را نسیم ملایمی می کردم

از تو خدایی بزرگ می ساختم،

تا بدانی که فقط تو را دوست دارم....

 

 



نظرات دیگران ( )

عسل
نویسنده: مهدی(Bad...Boy)(سه شنبه 85/3/9 ساعت 8:1 عصر)

وسیع ترین مکان آدمیست  بدان که همواره در این مکان جا داری دوست دارم بی انکه بدانم چرا؟

خدایا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمره لحظه ای که از ان گذشت حیرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم

زندگی دو نیمه است : نیمه اول در ارزوی نیمه دوم ونیمه دوم در حسرت نیمه اول

نازنینم دنیا 3 روز بیش نیست، دیروز که هرچه بود گذشت، امروز که باید قدرش را بدانی و فردا که معلوم نیست به ان برسی یا نه

 

با تشکر فراوان از عسل عزیزم



نظرات دیگران ( )

<   <<   6   7   8      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
عاشقانه ای برای تو
اعتراف عاشقی
دوستت میدارم
پیش کش
پیمان
حلقه دار
شکسته
عاشق
این روزها
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
عشق
رازشقایق
خرداد
شهریور
قدیم
تابستان 86
جدید
بهمن

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
حرفای دل
مدیر وبلاگ : مهدی(Bad...Boy)[77]
نویسندگان وبلاگ :
رز کوچولو[1]

تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ... تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد

|| لوگوی وبلاگ من ||
حرفای دل

|| لینک دوستان من ||
عکس روز
بازی بزرگ
پائیزخزان
کتابچه کارتون آیناز( آثار هنری مهناز یزدانی انیماتور و کارتونیست
خاطرات دلتنگی
روزهای بی خاطره
مهربون کوچولو و عشقش...
رز وحشی
سکوت ستاره
عاشقانه
مرگ یک عاشق(شیدا.ساسان)

|| لوگوی دوستان من ||



زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست - به روز رسانی :  1:50 ع 86/11/26

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||


|| وضعیت من در یاهو ||
یــــاهـو