دلم لک زده… برای یک عاشقانه ی آرام… که مرا بنشانی بر روی پاهایت… بگذاری گله کنم… از همه این کابوسهایی که چشمم را تر کرده اند … آغــــوش دریایی ات را باز کن تا شبـــی در آغوشــت سر کنم در امــواج تــو سرگردان شوم تا به ساحـــل آرامــش برسم می دانم تا پلک به هم بزنم می آیی
صدا بزن مرا
فقط “میم” مالکیت را آخرش بگذار… میخواهم مطمئن شوم…مال تو هستم خاطرات خیلی عجیبند؛ گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم! گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم … می توانم بـپرسم چه عطری می زنی؟ بوی خوشبختی می دهی انگار …
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار
خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد