تو می دانی و همه می دانند که،
زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من ،
از آوردن برق امیدی در نگاه من ،
از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز است .
تو می دانی و همه می دانند که ،
شکنجه دیدن به خاطر تو ،
زندانی کشیدن به خاطر تو ،
و رنج بردن به پای تو تنها لذّت بزرگ من است .
از شادی تُست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد ،
و از خوشبختی تُست که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس می کنم .
نمی توانم خوب حرف بزنم،
نیروی شگفتی که در زیر این کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده ،
پنهان کرده ام را دریاب ! دریاب خوبِ من !!!
برای رز کوچولوم