اسیرم پشته این در های بسته
ببین با من چه کردی ای شکسته
تو می خواستی که شب و ازم بگیری
اون قدر حتی ، که جای من بمیری
ولی عاقبت بازی رو باختی
واسم از عشق یک ویرونه ساختی
می خوام امشب بیاد نباشم
مثل بارون عاشق بی ادعا شم
دیگه بسه واسم عشق تو داشتن
روی خاک وجودم تورو کاشتن
چه شبهایی که از عشق تو گفتم
چه حرفهایی که از مردم شنفتم
می دونستم تو هم نا مهربونی
سر عهدی که بستی نمی مونی
بزار دل خسته ای تنها بمونم
که پایان وفا شد مرگ جونم
برو ، حرفی واسه گفتن ندارم
نمی خوام مهرتو، تو دل بکارم