مینویسم،مینویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد...
با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج ازل کافی نیست
با تو از اوج غزل خواهم گفت
مینویسم،همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ، به آرامش دریا برسی
تا تو از همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق، تو تنها برسی
مینویسم،مینویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد...
مینویسم همه ی با تو نبودن هارا
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی
تا مرا باز به دیدار خودِ من ببری
مینویسم،مینویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد
سفر...
سفر همیشه قصه رفتن و دلتنگیه
به من نگو جدایی هم قسمتی از زندگیه
همیشه یه نفر میره و آدمو تنها می زاره
میره و یه دنیا خاطره پشت سرش جا می زاره
همیشه یه دله غریب یه گو شه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این ور دنیا می مونه
بیا و برای کوچه ای که بی تو لبریز غمه
ابری تر از آسمونش ابرای چشمای منه
بیا واسه خونه ای که محتاج عطر تن توست
بیا واسه پنجره ای که عاشق دیدن توست