بال سنگین سفر میشکند وای ملال انگیز است هیچ کس منتظر دیدن ما نیست، بیا برگردیم
عشق من عاشقم باش. که تن به شب نبازم با غربت من بساز .تا با خودم بسازم
ز کویت رفتم و الماس طاقت برشکستم
بروبا یارخو بنشین که من بارسفر بستم
که بعد از رفتنم جانا هزار افسوس خواهی خرد
فلانی یار خوبی بود ومن قدرش ندانستم
از بس که آسمان دلم ابریست تمام خاطراتم نمناک شده است نمی دانم چرا؟ دریا را هم که دیدم به یاد تو افتادم روی ماسه های ساحل نوشتم اگر طاقت شنیدن داری من شهامت گفتن دارم دوباره به دریا نگاه کردم باز برگشتم این بار روی ماسه ها نوشتم دوست دارم
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم ...
تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست ...
تنهایی را دوست دارم زیرا در کلبه تنهایی هایم در انتظار
خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد