با تو ام ای سهراب ای به پاکی چو آب
یادته گفتی بهم تا شقایق هست زندگی باید کرد
نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرده
دیگه با چه کسی رو دلخوش کرد
یادته گفتی بهم اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی تو
اومدم آهسته نرم تر از پر قو
خسته از دوری راه خسته و چشم براه
یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار
فکر کنم شدم دچار
تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه
آره تنها باشه یار غم ها باشه
یادته می گفتی گاه گاهی قفسی می سازم می فروشم به شما
تا با آواز شقایق که در آن زندانی ایست دل تنهایتان تازه شود
دیگه اون شقایق که اسیر قفسه سهراب! ساحل یک نفسه
نیست که تازگی بده این دل تنهایی من
پس کجاست آن قفس شقایقت من و با خودت ببر به قایقت
راست می گفتی کاش مَردم دانه های دلشان پیدا بود
آره کاشکی دلشون شیدا بود
من به دنبال یه چیز بهترینم سهراب
باعرض سلا م به همه دوستان
هدف من از ایجاد این وبلاگ این بود که حرفهای از دل برای شما بگزارم امیدوارم با همکاری شما بتوانم وبلاگی زیبا داشته باشیم